گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر ناپلئون
فصل سی و ششم
III - به سوی راین


متفقین که بدین ترتیب زیاد شده و پولی به دست آورده بودند در این زمان حدود000’492 سرباز مسلح با 1383 عراده توپ در اختیار داشتند. ناپلئون پس از رسیدن عده ای کمکی از دانمارک و همچنین ورود سربازان تازه کاری که انتظارشان را می کشید دارای 000’440 سرباز و 1200 عراده توپ بود. متفقین سه لشکر ترتیب دادند: یکی «لشکر شمال» به رهبری برنادوت، متمرکز در برلین؛ دوم «لشکر سیلزی»، تحت فرمان بلوشر آتشین مزاج و مأیوس نشدنی، متمرکز در اطراف برسلاو؛ و بزرگترین آن دو بنام «لشکر بومن» به رهبری فون شوارتسنبرگ، متمرکز در پراگ. رویهمرفته در پیرامون ناپلئون در درسدن نیمدایره ای تشکیل داده بودند. هر یک از آن سه لشکر آزاد بود که جداگانه بسوی پاریس به راه افتد. ناپلئون علیه آنها لشکرهایی آراست: یکی به نام «ارتش چپ» تحت فرمان اودینو برای مقابله با برنادوت؛ یک «ارتش مرکز» به رهبری مارشال نه برای نظارت در کار بلوشر؛ و یک «ارتش راست» زیر فرمان خودش برای حفظ راههایی که از طریق آنها شوارتسنبرگ می توانست گروه کثیری از سربازان خود را از بومن سرازیر کند. در وضع فرانسویان نقایص نومید کننده ولی ظاهراً اجتناب ناپذیری وجود داشت: ناپلئون نمی توانست طرح عالی ایتالیایی خود را، که عبارت بود از متمرکز کردن همة قوایش علیه یکی از دشمنان در یک زمان به کار برد، زیرا این کار راه پاریس را به روی دیگران باز می گذاشت؟ دو لشکر او می بایستی بدون انگیزة حضور و تنوع مهارت جنگی او، از عهدة کار خود برآیند.
در 12 اوت، بلوشر نبرد پاییز 1813 را آغاز کرد و از برسلاو به سوی غرب رفت تا به لشکرهای تحت فرمان مارشال نه در کاتسباک (در ساکس) حمله کند. سربازان مارشال نه غافلگیر شدند، و وحشتزده گریختند. ناپلئون با گارد امپراطوری و سواره نظام مورا از گورلیتس شتابان عزیمت کرد؛ قوای مارشال نه را به هم پیوست؛ و آنها را به پیروزی رساند که موجب از دست رفتن 6000 نفر از افراد بلوشر شد. اما در همان زمان شوارتسنبرگ 000’200 نفر سرباز خود را به شتاب به سوی شمال حرکت داد تا مرکز فرماندهی فرانسویان واقع در درسدن را به تصرف درآورد. ناپلئون از تعقیب بلوشر دست برداشت، 000’100 سرباز را طی 193 کیلومتر و ظرف چهار روز رهبری کرد، و دریافت که اتریشیها تقریباً همة مرتفعات پیرامون پایتخت ساکس را در اختیار دارند. در 26 اوت، قوای فرانسه تحت فرمان گارد قدیم و گارد جدید ضمن آنکه فریاد می زدند «زنده باد امپراطور!» به صفوف دشمن حمله بردند و چنان با شجاعت و بیرحمانه جنگیدند که پس از دو روز نبرد، شوارتسنبرگ دستور عقبنشینی داد، در حالی که 000’6 تن از افرادش کشته یا مجروح یا اسیر شده بودند. در این نبرد، مورا سواره نظام خود را با بی پروایی دیرینه اش رهبری کرده، و خود ناپلئون نیزتوپهایی را در

بحبوحة شلیک به طرف دشمن روانه ساخته بود.
آلکساندر از فراز تپه ای که در معرض دید و تیردشمن بود آن درگیری را همراه شخص محبوب جدیدش مورو نظاره می کرد. در این هنگام گلوله ای به پاهای مورو خورد و آنها را درهم شکست. چند روز بعد، وی در میان بازوان تزار جان سپرد و آخرین جمله اش این بود: «من، مورو، مورد اصابت گلوله ای فرانسوی قرار گرفته ام، و در میان دشمنان فرانسه می میرم!»
واندام اتریشیهای فراری را تعقیب کرد، ولی ناپلئون- که در این موقع از درد شدیدی رنج می برد- دنبال او نرفت و به تقویت او نپرداخت؛ واندام به دام افتاد، و 7000 سرباز خود را به یکی از تیپهای شوارتسنبرگ تسلیم کرد (28 اوت). چندی بعد، مارشال نه 000’15 سرباز در نبردی در دنویتس از دست داد (6 سپتامبر). ناپلئون از بی اثر شدن پیروزی خود در درسدن متأسف شد، و دستوری برای سنا فرستاد که 000’120 تن از مشمولان سال 1814 و 000’160 نفر از مشمولان 1815 را به خدمت احضار کند. این عده جوانانی بودند که می بایست چندین ماه تمرین کنند. در همان حال، 000’60 نفر روسی، که بر اثر نبرد در لهستان نیرومند شده بودند، به ارتش آلکساندر پیوستند، و در 8 اکتبر، ارتش باواریا، که پیش از این از ناپلئون طرفداری می کرد، به دشمنان او ملحق شد.
متفقین که بدین ترتیب تقویت شده بودند درصدد تسخیر لایپزیگ برآمدند، و خواستند تکلیف نبردی را معین کنند که در آن، قوای متحدشان برهرگونه ستراتژی ناپلئون غلبه داشت. در اکتبر، 000’160 نفر به رهبری بلوشر، بنیکسن، برنادوت، شوارتسنبرگ، اویگن دو وورتمبرگ و سایر سرداران به سوی آن شهر پیش رفتند. ناپلئون ارتشهای خود را، که رویهمرفته تعداد افرادش به 000’115 نفر می رسید، از شمال، مرکز، و جنوب فراخواند و آنان را تحت فرمان مارمون، آلکساندر ماکدونال، اوژورو، برتران، کلرمان، ویکتور، مورا، نه، و شاهزاده یوزف پونیاتوفسکی قرار داد. بندرت دیده شده بود که آنهمه نبوغ نظامی، آنهمه ملیتهای گونان، در یک صحنة نبرد با یکدیگر مواجه شده باشند. همانگونه که آلمانها می گفتند، این جنگ عبارت از جنگ (یا کشتار) ملتها بود.
ناپلئون در محلی در پشت سرقوای خود قرار گرفت، و حرکات آن را طی سه روز عمل (16-19 اکتبر 1813) هدایت کرد. برطبق نوشتة خود او، فرانسویان تا 18 اکتبر برصحنه مستولی بودند، ولی در این هنگام سربازان ساکس به طرف متفقین رفتند و تفنگهای خود را متوجه فرانسویانی کردند که از این رفتار بیسابقه مبهوت شده عقبنشینی کردند. روز بعد، سربازان کنفدراسیون راین به طرف متفقین رفتند. ناپلئون چون دید که سربازانش ظاهراً با کمبود مهمات مواجه شده اند و تلفات عمده ای برآنها وارد می شود، به آنها دستور داد که با عبور از رودخانه های پلایسه والستر عقبنشینی کنند. بیشتر آنها در این کار موفق شدند، ولی یک مهندس هیجانزده، ضمن عبور فرانسویان از روی رود الستر، پلی را منفجر کرد، در نتیجه، عدة زیادی- از جمله

پونیاتوفسکی دلیر که به اندازه ای خوب جنگیده بود که ناپلئون در صحنة نبرد به او لقب مارشالی داده بود- غرق شدند. از 000’115 نفری که تحت فرمان ناپلئون در لایپزیگ جنگیده بودند تنها 000’60 نفر به کنار رودخانة زاله رسیدند؛ هزاران تن از آنها اسیر شدند، و 000’120 فرانسوی که در حلقه های آلمانی باقی ماندند از دست رفتند. آن عده از فرانسویان که عقبشینی کردند، پس از رسیدن به کنار رودخانة زاله، غذا و لباس و سلاح دریافت داشتند؛ سپس به طرف غرب و به سوی ماین در هاناو رفته در آنجا به جنگ پرداختند و قوایی مرکب از اتریشیها و باواریاییها را شکست دادند. در 2 نوامبر، پس از دو روز گریز، در ماینتس به رودخانة راین رسیدند و پس از عبور از آنجا خود را به فرانسه رسانیدند.